معنی دارای گنجایش
حل جدول
لغت نامه دهخدا
گنجایش. [گ ُی ِ] (اِمص) اسم مصدر از گنجیدن. قابلیت گنجیدن. وسعت گنجیدن. ظرفیت. وسع. وسعت. و رجوع به وسع شود. || قابلیت و استعداد. (ناظم الاطباء). شایستگی. رجوع به استعداد شود. || (اِ) جای و محل گنجیدن. || سود و نفع. (ناظم الاطباء).
- گنجایش پذیر، قابل گنجیدن. (ناظم الاطباء). آنچه که می تواند در چیزی بگنجد.
- گنجایش پذیر شدن، محاط شدن. مشمول شدن. (ناظم الاطباء). قابل گنجیدن شدن.
- گنجایش داشتن، جا داشتن. وسعت داشتن. قابل گنجیدن بودن. (ناظم الاطباء).
فرهنگ فارسی هوشیار
وسعت گنجیدن، ظرفیت، وسعت، شایستگی، سود و نفع، گنجایش پذیر
گنجایش پذیری
کیفیت و وضع گنجایش پذیر.
گنجایش داشتن
(مصدر) قابل گنجیدن بودن، وسعت داشتن جا داشتن.
گنجایش پذیر
(صفت) قابل گنجیدن.
فرهنگ معین
(گُ یِ) (اِمص.) ظرفیت.
فرهنگ عمید
ظرفیت، توانایی نگهداری چیزی در خود،
توانایی،
(اسم) (ریاضی) حجم،
مترادف و متضاد زبان فارسی
سعه، ظرفیت، فراخنا، فراخی، گشادگی، وسع، وسعت، استعداد، قابلیت
فارسی به عربی
ادراج، عبء، قدره، کفاءه، مقدره، اِتّساعٌ
معادل ابجد
600